جدول جو
جدول جو

معنی ده مه - جستجوی لغت در جدول جو

ده مه
(دِهْ مِهْ)
بزرگ ده. صاحب ده. رئیس ده. کدخدا. دهخدا. دهبان. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
ده مه
صاحب و رئیس ده، کد خدا
تصویری از ده مه
تصویر ده مه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(کُ دَ)
دهی است از دهستان آغمیون بخش مرکزی شهرستان سراب. جلگه ای و معتدل است و 1746 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(تَ فَکْ کُ)
پنهان کردن چیزی را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(فَ یَ دَ / دِ مِ)
آنکه مهر افزاید و دوستی را برانگیزد:
بدو گفت شاه، ای فزاینده مهر
که گفت این ترا؟ گفت بوزرجمهر.
فردوسی.
رجوع به فزاینده شود
لغت نامه دهخدا
(اَ سُ دَ / دِ مِ)
کنایه از کم مهر. (آنندراج) :
از این افسرده مهران بوی دلسوزی نمی آید
ز پای گل بخاک لاله زاری میکشم خود را.
دانش (از آنندراج) ، سحر کردن. جادو کردن. (فرهنگ فارسی معین) :
گر شوق رهت نکردش افسون
آمد ز چه خط ز نقطه بیرون.
واله هروی (ازآنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ مِ تَ)
کدخدا. ده مه. رئیس ده. دهخدا. کلانتر ده. (یادداشت مؤلف) :
بدو گفت من دخت ده مهترم
از ایرا چنین خوب و گندآورم.
فردوسی.
بشد مهر بیداد و رامشگران
بیاورد چندی ز ده مهتران.
فردوسی.
چو شه در ده سرپرستان رسید
دهی دید و ده مهتری را ندید.
نظامی.
و رجوع به دهخدا شود
لغت نامه دهخدا
(دِهْ مِ)
دهی است جزء دهستان سربند شهرستان اراک. واقع در 24هزارگزی جنوب باختری آستانه. دارای 303 تن سکنه. آب آن از قنات تأمین می شود. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ مَ)
دهی است از بخش پشت آب شهرستان زابل. واقع در 15هزارگزی شمال باختری بنجار. سکنۀ آن 199 تن. آب آن از رود خانه هیرمند تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(دَ ثَ مَ)
دهثم. زمین نرم. (ناظم الاطباء). و رجوع به دهثم شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
شکستن چیزی را، ویران ساختن و برانداختن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، برگردانیدن بعض چیزی را بر بعضی. (منتهی الارب). برگردانیدن. (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ بِهْ)
دهی است از دهستان بخش قیر و کارزین شهرستان فیروزآباد. واقع در 8هزارگزی خاور قیر. سکنۀ آن 1013 تن می باشد. آب آن از رود خانه قره آغاج و چاه تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ گِ)
دهی است از دهستان مرغابخش مرکزی شهرستان اهواز. واقع در 42هزارگزی جنوب باختری ایذه. دارای 196 تن سکنه می باشد. آب آن از چشمه تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(دَهْ مَ)
پارچۀ سفت بافته را گویند و ده مر عبارت از آن است که تانی آن پانصد تان باشدو پارچۀ ده مر سفت بافته است. (لغت محلی شوشتر)
لغت نامه دهخدا
(دَ هِنْ دَ هِنْ)
قولهم الا ده فلاده، یعنی اگر نباشد این امر این ساعت پس نخواهد شد بعد از آن، یعنی اگر این ساعت فرصت را غنیمت نشماری پس نخواهی یافت آن را گاهی. قاله الاصمعی و قال لاادری مااصله و قیل اصله فارسی، ای ان لم تعطالاّن فلم تعط ابداً. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دهمه
تصویر دهمه
سیاهی سیاه شدن، فروگرفتن در گریز
فرهنگ لغت هوشیار
زیور و آرایش زنان هر هفت، نقصان کاهش، هر دو چیز. که در کیفیت و کمیت بیکدیگر نزدیک باشد، عددنود (10 9 90) تسعین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دهدمه
تصویر دهدمه
ویران ساختن از میان بردن
فرهنگ لغت هوشیار
مهمانخانه: روز از سرره رحیل کرده مهمانکده ها سبیل کرده. (تحفه العراقین)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ده ده
تصویر ده ده
زر وسیم کامل عیار مسکوک خالص
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دی مه
تصویر دی مه
ماه دی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ده نه
تصویر ده نه
((دَ نُ))
زیور و آرایش زنان، نقصان، کاهش، هر دو چیز که در کیفیت و کمیت به یکدیگر نزدیک باشد، عدد نود (90، 9 * 10). تسعین
فرهنگ فارسی معین
پرده ی نازک بخش داخلی پوست برخی درختان مانند توت و غیره
فرهنگ گویش مازندرانی
زنبورهای عسلی که در دفعه ی سوم از تخم بیرون آیند
فرهنگ گویش مازندرانی